لازلو موهولی - ناژی_Laszlo Moholy-Nagy

شایستگی
اصلآ مهم نیست که عکاس، "هنر" تولید می کند یا نه.
صرفآ قوانین اصلیِ خود این رسانه است که ارزش آتی آن را مقرر خواهد کرد، نه نظریات منتقدین هنر. همین که چیزی چون عکاسی که نیازمند "ابزار مکانیکی" است، رسانه ای که در عالم هنر و خلاقیت به شکلی تحقیر آمیز دیده می شد، چنین قدرتی را کسب کرده و به یکی از فرم های مهم بصری تبدیل شده است، به قدر کافی بی نظیر است.

Laszlo Moholy-Nagy

2 نظر:

م. حسینی گفت...

در این نوشته نکته مثبت به نظر من تاکید بر قوانین "خود" است:
1-قوانین اصلیِ "خود" این رسانه ارزشهای آتی آن را مقرر میکنند.
اما باز نقشی میتوان برای منتقدین در نظر گرفت: منتقد میتواند وسیله ای باشد برای "یادآوری" همان قوانین اصلی "خود" عکاسی.
از این رو یادآوری را در گیومه گذاردم تا بر معانی مشترک و هنجارهای میراث مانده در یک "جهان زندگی عکاسانه" انگشت تاکید نهم. بعبارت دیگر: کار منتقد آن است که خطاها و انحراف از معیارهای عکاس را با عطف نظر به خزانه "تجربیات زیسته" در حیطه عکاسی، به او یادآور شود. منتقد میتواند همچنین قوانین استوارشده ی قبلی خود عکاس را هم به خود او یاداور شود.

2- اما اینکه یک وسیله مکانیکی -که زمانی در دنیای خلاقیت و هنر باعث تحقیر ارزش کار عکاس میشد- اکنون جای خود را باز کرده را باید در بحثی جدا بررسید.

نواب گفت...

در مورد عکس انتخاب شده بر موضوع شایستگی.

تاثیر موهولی ناگی در هیچ حوزه ای از علائق او، بیشتر از عکاسی نبوده است. علاقه شدید او به فوتو گرام و فوتومونتاژ - شیوه هایی که همچون یک خانه بین راهی میان عکاسی و نقاشی قرار داشتند - این امکان را بوجود می آورد که او با آموزۀ عکاسی صریح به چالش بپردازد، همان نوع عکاسی که خصوصآ در آمریکا، عکاسی جدی و غالب به حساب می آمد. با وجود این عکاسی صریح خود موهولی، بسیار جالب و متمایز بود.در واقع کار او تنها به لحاظ تکنیکی صریح بود، چرا که آنها چاپهای دستکاری نشدۀ تصاویری بودند که توسط دوربین ثبت شده بود؛ این عکسها بر حسب آن ادراکی که ثبت می شدند، مبهم، متضاد و به گونه ای شوخ طبعانه، غیر مستقیم بودند. عشق موهولی به دوربین بر پایه این حقیقت بود که دوربین به نحوی قانع کننده نشان میدهد هیچ چیزی آنچنانکه به نظر می رسد نیست. عکسهای او، برطبق معیارهای دانشگاهی، بسیار بد بودند. موضوع اسمی تصویر، الزامآ در هزار تویی از فرمهای ظاهرآ تصادفی از دست می رفت، و توسط پرسپکتیو های نا آشنا از شکل می افتاد، و کادر بندی به نحوی بود که گویی عکاس بالاخره تصمیم نگرفته که موضوع عکس اش واقعآ چیست. اگر فکر می کردیم که تصویر حاضر عکس دو بچه است، چنین قضاوتی کاملآ طبیعی می نمود، اما اینطور نیست: تصویر حاضر عکسی است از یک تجربه بصری نا آشنا، که در آن فضا بر سر اولویت با طرح مبارزه می کند. یکی از دلمشغولیهای اصلی هنر قرن بیستم، تلاش در جهت حل دعاوی متضاد مربوط به سطح تصویر و توهم فضا بوده است. عکسهای موهولی بخش محسور کننده ای از تاریخ مذکورند.
برگرفته از نگاهی به عکسها.

ارسال یک نظر

- حق حذف و ویرایش نظرها برای «تصویرنامه» محفوظ است
- برای مشاهده‌ی وبلاگ و ارسال نظر از «فایرفاکس» استفاده کنید
- «ناشناس» نظر ندهید