Edward Henry Weston


عکاسی قادر است در چارچوب محدودیت‌های رسانه‌ی خود، و بدون دست یازیدن به روشی غیر از روش معمول عکاسی (که ماهیتی اپتیکی یا شیمیایی دارد) برای کنترل، هر قدر که خود بخواهد از ثبت موبه مو فاصله بگیرد.

فرار و قرار روشنی و سیاهی: جنگ و آشتی اضداد

بررسی این دو عکس، به نحوی که هیچ ندانی این آثار از آن کیست و هیچ ذهنیتی از خالقش و روحیات او نداشته باشی، و حتی ندانی که آیا هر دو عکس کار یک نفر است، بسیار کار سختی مینماید.”رجوع به خود اثر“ و ”کنار گذاردن هر پیش‌فرضی،“ دو راهبرد اصلی خواهد بود.کنار گذاردن پیش‌فرض‌ها به این معناست که هر‌آنچه در مورد اثر می‌دانیم فعلا معلق کنیم و از آنها برای استنباطات و نتیجه‌گیری‌های خود بهره نگیریم. در عوض به خود اثر مراجعه کنیم و ببینیم چگونه خود را به ما نماید.در این ”روش“ ما هیچ کاری به این نداریم که عکاس حرفه‌ای بوده و اثرش قابل بحث است یا نه. ممکن است عکس را یک تازه‌کار انداخته باشد. ممکن است یک عکاس بسیار مشهور عکس را انداخته باشد. ما کاری به این دانسته‌ها نداریم؛ همه را یکجا باید کنار بگذاریم. و به خود اثر روی آوریم.

مواجه با فرم:بحث ما در اینجا مواجه با فرم اثر است و نه محتوی. به این معنا که ما به ساختارها و نمایه‌های بصری اثر توجه خواهیم داشت و نه به معانی و منظورهایی که می‌توان با دیدن اثر بدان‌ها رسید. مثلا ما کاری به این نداریم که عکس قرار است کوشش یک زن ریسنده را برای تامین خانواده خود برجسته کند و با این کار بر آن ارجی نهد. بجای این ما به این خواهیم پرداخت که اشکال، سایه‌روشن‌ها، تناسبات و تضادها و غیره چگونه به ساختار یک اثر- همچون یک کل منسجم- وحدت بخشیده‌اند.

مواجه اول: مواجه با تلّی از سیاهی‌ها و سفیدی‌هاوقتی در مواجه با عکس هر آنچه پیشتر درباره عکس می‌دانستیم به یکباره نادیده بگیریم، آنچه پیش روی ما قرار می‌گیرد توده‌ای از سیاهی‌ها و روشنی‌هاست که درهم‌تنیده، اشکالی را بوجود آورده‌اند. در واقع همه چیز از این تنیدگی تیره و روشن به وجود آمده است. آنچه ما در ابتدا می‌بینیم سیاهی و سفیدی است و نه شکل و نه هیچ چیز دیگر.

پایان قسمت اول


Spinning
CLARKSON, EMILIE V., b.1863-1946

نوشته: م. حسيني

جوزف جان روزنتال_Joseph John Rosenthal

این لحظه بیانگر همه چیز است.

Joseph John Rosenthal
The Battle of Iwo Jima (19 February–26 March 1945

آرتور شوپنهاور_Arthur Schopenhauer

این که انسان بیرونی، تصویری از انسان درون است و چهره، نمود و آشکارکننده کل شخصیت، فرضی است خود بسنده و مطمن که می‌تواند به آن استناد کرد. یکی از واقعیتهایی که این فرض را تصدیق می‌کند این است که مردم همیشه مشتاق دیدن آدم‌های مشهوراند ... عکاسی ... به کامل‌ترین وجه، این کنجکاوی ما را ارضا می‌کند.

لودویگ آندریاس فویرباخ_Ludwig Andreas Feuerbach

فویر باخ‌(1) در پیش گفتار چاپ دوم ذات مسیحیت‌(2) (1843)، می‌نویسد: "عصرما، تصویر را به شیء، کپی را به اصل، بازنمایی را به واقعیت و نمود(3) را به وجود(4) ترجیح می‌دهد"- و به آنچه انجام می‌دهد هم کاملآ آگاه است.


پا نوشت:
1- Ludwig von Feuerbach (1872-1804)؛ فیلسوف ماتریالیست آلمانی
2- The Essence of Christianity
3- Appearance
4- Being

لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین_Ludwig Josef Johann Wittgenstein

... عکس و تصویر روی دیوارها را به مثابهٔ خودشیء به تصویر در آمده (آدم، منظره و چیزهای دیگر) تلقی می‌کنیم اما می‌شد این طور نباشد. به راحتی می‌توان آدم‌هایی را در نظرآورد که چنین رابطه‌ای با تصویرندارند. مثلآ کسانی که از عکس بیزارند، چرا که چهره‌ای بدون رنگ یا چهره‌ای در ابعاد کوچک، به نظرشان غیر انسانی می‌رسد.

والتر بنیامین_Walter Benjamin

این روزها احساس نیاز به این که باید چیزها را به لحاظ مکانی و انسانی، به خود "نزدیک‌ تر" کنیم، تبدیل به یک وسواس ذهنی شده است، همان طورکه دوست داریم منحصر به فرد بودن ناپایداری اتفاقات را بازتولید عکسی آن‌ها، انکار‌کنیم. حس اجبار به بازتولید عکسی اشیاء و نزدیک ترآوردن آن‌ها در نمادهای بسته، روز به روزدرحال افزایش است ...

عکاسی می‌تواند جولانگاه رمانتیک باشد

به عنوان یک اصل، عکاسی خصوصآ نسبت به آن دسته از پیروانش که تخیلی رومانتیک داشتند، سخاوتمند نبوده است، اما هر کسی که در مورد این رسانه مطالعه می‌کند، موارد استثنایی کاملآ مشخصی را در فهرست مهم خود خواهد داشت. طبع رمانتیک را می‌توان به واسطه‌ی سرعتش برای یافتن معانی عام در واقعیت خاص باز شناخت. از قرار معلوم این گرایش در هنرها‌ی ادبی بارورتر بوده، تا در هنرهای تجسمی، شاید دلیلش این باشد که تصاویر نسبت به واژه‌ها، به شدت مادی و عینی بوده‌اند و بدین ترتیب کمتر دستخوش تبادلات سریع و نمادین می‌شدند. نوشتن در مورد دیدن دنیا درون یک دانه شن و ابدیت در یک گل و غیره، یک چیز است، و ساختن تصویری قانع کننده از این ایده چیز دیگری است. معمولآ عکاسی آن زمان که سعی داشته تفاوتهای میان دنیا و یک دانه شن را کشف کند، خیلی بهتر عمل کرده تا زمانی که خواسته بر شباهت‌های آنها تأکید ورزد.

از سوی دیگر، تصاویری که صرفآ با جزییات سروکار دارند، اگر نگوییم غیر ممکن‌اند، بی فایده‌اند، و همه‌ی هنرها، چه در این قالب یا در قالب دیگر، بی شک درگیر کشمکش میان امر خاص و امر کلی‌اند. در عکاسی شاید آلفرد اشتیگلیتس اولین کسی بود که آشکارا اظهار داشت عکس می‌تواند چندین معنی داشته باشد (یا معنی عکس می تواند چندین وجه داشته باشد) آن هنگامی که او آخرین عکسهایش از ابرها و موضوعات معمولی دیگر را «هم ارزها equivalents» نامید و اظهار کرد که آنها معانی اختیاری، همسنگ و جایگزین دارند. در نسل گذشته، تنها عکاسی که این جنبه از تفکر اشتیگلیتس را به نحوی چشمگیر و مؤثر دنبال کرد، ماینور وایت بود. وایت در دوران اولیه کاری خود، عمیقآ تحت تأثیر ارتباط نزدیکش با ادوارد وستون و انسل آدامز قرار داشت. او بتدریج به مفهوم مورد نظر اشتیگلیتس، مهارت تکنیکی، حسی ظریف از فرم ناب pure form، و حساسیت به چشم انداز طبیعی را نیز افزود.

والتر بنیامین_ Walter Benjamin

در واقع، ماهیت چیزی که دوربین ثبت می‌کند، نسبت به آنچه به چشم انسان ارسال می‌شود، متفاوت است؛ به ویژه متفاوت به این مفهوم که به جای فضایی که خودآگاه انسان در آن موثر واقع شود، فضایی پدیدار می‌شود که به طور ناخودآگاه تحت تٱثیر قرار می گیرد. مثلآ گرچه ممکن است بتوان طرز راه رفتن کسی را به شکلی تقریبی توصیف کردٰ اما غیر ممکن است بتوان در مورد همان لحظه‌ای - کسری از ثانیه - که فرد شروع به گام برداشتن می‌کند، چیزی گفت اما عکاسی به کمک امکانات گوناگونی که در اختیار دارد (لنزها، بزرگ نمایی )، همین لحظه را نیز شکار می‌کند. عکاسی برای اولین بار از ناخود آگاه دیدمانی خبر می دهد، درست مانند روان کاوی که از ناخودآگاه غریزی پرده بر می‌دارد.

هانری کارتیه برسون_Henri Cartier-Bresson

عکس التقای لحظه و هندسه است.

Henri Cartier-Bresson
Subway, Moscow, USSR, 1954

ژاک لاکان_Jacques Lacan

نگاه با نگاه کردن متفاوت است. در واقع من (سوژه) با چشمان خود به چیزی (ابژه) نگاه می‌کنم، اما نگاه از سوی آن چیز (ابژه) می‌آید، یعنی حتی قبل از این که من (سوژه) به آن نگاه کنم، نگاه ابژه از مکانی متفاوت به من بوده است

جان رابرتس_John Roberts

هیچ نوع بازنمایی از سوژهای دارای هویت طبقاتی نمی‌تواند بدون دخالت عکاس در جریان تولید معنا وجود داشته باشد. عکاس خواه کار استودیویی انجام دهد و خواه به شیوهٔ مرسوم تصاویر مستند تهیه کند، نمی‌تواند بدون شناسایی جریان‌های نمادینی که ساختار هویت طبقاتی را شکل می‌دهند و تعیین می‌کنند طبقه اجتماعی را بازنمایی کند.

سوزان سانتاک_Susan Sontag

"سوزان سانتاک"،نويسنده و متفكر مشهور ، معتقد است: جهان براي عكاس وجودي است واقعي و هرگاه به‌ اين جهان با واسطة دوربينِ عكاسي نگريسته شود، چيزي باور نكردني مي‌شود؛ جالب و از واقعيت جالب‌تر مي‌شود. بنابراین دوربين عكاسي وسيله‌اي است كه مي‌تواند جهان و لحظه‌هاي آن‌ را "شكار" كند. اما دوربينِ عكاسي مثل يك تفنگ نيست و مثل كشتن افراد بشر هم نيست، بلكه دوربينِ عكاسي به عكاس امكان مي‌دهد حوادث جهان و لحظه‌ها را ريزتر و از نزديك و با تمامي جزييات ببيند به‌ عبارت ديگر، عكس‌ها شمايل‌ها و اشيايي جادويي‌اند كه ساير تابلوهاي نقاشي و توصيف‌هاي ادبي ـ فاقد آن هستند. از نظر سانتاک هيچ روش و وسيلة ديگري براي آفريدن يك اثر ديداري، قدرت و كشش دوربين عكاسي را ندارد.

ادوارد اشتایخن_Edward Steichen

تصویر بصری خلق شده، صورت‌های بصری‌ای که ما با دستان و چشمان خود می‌سازیم، چشم انداز دنیای بیرونی را به چشم انداز درونی‌مان پیوند می‌دهد و تجربه های احساس شده ی ما را تبدیل به نماد می‌کند.

The Flatiron
Edward Steichen